" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٤: در سراپرده جان خلوت جانانه خوش است

در سراپرده جان خلوت جانانه خوش است
آنچنان گنج خوشی در دل ویرانه خوش است
رند سرمست بجو زاهد مخمور بمان
عاقلی را چه کنی عاشق دیوانه خوش است
جنتی راکه در آن دوست نیابی سهل است
یار اگر دست دهد گوشه کاشانه خوش است
گفته عاشق سرمست بخوان مستانه
زانکه در مجلس ما گفته مستانه خوش است
قدمی نه نفسی صحبت ما را دریاب
بی تکلف بر ما صحبت جانانه خوش است
هرکه درویش بود میل به شاهی نکند
دل درویش به آن همت شاهانه خوش است
نعمت الله بدست آر که سرمست خوشی است
زانکه این سید مستانه مردانه خوش است