دم مزن ای دل که این سرنازک است
نازک است این سرو ساتر نازک است
نقطه ای در دایره دوری نمود
دایره در دور و دایر نازک است
چشم ما روشن به نور روی اوست
این چنین منظور و ناظر نازک است
ماه پیدا گشت و پنهان آفتاب
غائبی در عین حاضر نازک است
جام پیدا باده پنهان دور نیست
جام باطن باده ظاهر نازک است
جان ما باشد حباب و آب می
نازکش گفتم که این سر نازک است
نازکانه خاطر سید بجو
زانکه سرمست است وخاطر نازک است