میخانه سرای عاشقان است
رندی که چو ماست عاشق آن است
بستان وبنوش شادی ما
جامی که به از شراب جان است
ازما نکند کناره معشوق
با عاشق خویش درمیان است
این دیده به نور اوست روشن
آن نور به عین ما عیان است
گفتم عشقش نشان ندارد
این نیز نشان بی نشان است
عالم همه زنده دل به عشق اند
روحی است که در بدن روان است
ما را میجو ز نعمت الله
کو غرقه بحر بی کران است