" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٧٥: کشته عشق تو دل زنده جاویدان است

کشته عشق تو دل زنده جاویدان است
این چنین کشته کسی زنده جاوید آن است
سخن از گنج وطلسم ار بکنم عیب مکن
عشق گنجی است که در کنج دل ویران است
جان فدا کردم وجانان نظری کرد به من
هرچه دارم همه از بندگی جانان است
در سراپرده دل خلوت دلدار من است
خوش مقامی که در اوتکیه گه سلطان است
در خرابات قدم نه دمکی خوش بنشین
که در این آب وهوا پرورش رندان است
چون همه آینه حضرت او می نگرم
درهر آئینه که بینم به حقیقت آن است
گوش کن گفته مستانه سید بشنو
که سخن های خوشش از نفس رندان است