" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٧٦: کشته حضرت او زنده جاویدان است

کشته حضرت او زنده جاویدان است
ایمن از مرگ بود زنده جاوید آن است
نقد گنجینه که شاهان جهان می جویند
گنج عشق است که در کنج دل ویران است
دل ندارد بجز از خدمت دلدار مراد
کار جان در دوجهان بندگی جانان است
یک زمان صحبت ساقی به دوصد جان ارزد
گر فروشند بخر زود که بس ارزان است
صورت نقش خیالی که نگاریم به چشم
نیک می بین توکه مقصود از این نقش آن است
بی سروپای در این راه بیابان می رو
منزلی را مطلب کان ره بی پایان است
نعمت الله اگرش مست بیابی دریاب
دست اوگیر که سرحلقه سرمستان است