" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٧٨: هرقطره ای از این بحر دریای بیکران است

هرقطره ای از این بحر دریای بیکران است
درچشم ما نظر کن بنگر که عین آن است
هرآینه که بینی تمثال او نماید
آئینه این چنین بود تمثال آن چنان است
زنده دلان عالم دارند حیاتی از وی
عالم تن است واو جان جان در بدن روان است
ما دیده ای که دیدیم روشن به نور او بود
بنگر که نور رویش برچشم ما عیان است
درگوشه خرابات بزم خوشی است ما را
بزمی چگونه بزمی فردوس جاودان است
معنی صورت او در این وآن نماید
دریاب کان معانی برتر از این بیان است
منشور نعمت الله بگرفت جمله عالم
توقیع آل سید برحکم او نشان است