" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٨: چشم ما از نور رویش روشن است

چشم ما از نور رویش روشن است
مهر و مه چون یوسف وپیراهن است
نور اول روح اعظم خوانمش
بلکه او جان است وعالم چون تن است
مجلس او بزم سرمستان بود
جرعه ای ازجام او شیرافکن است
عشق می گوید سخن ها ورنه عقل
ازبیان این معانی الکن است
کی گریزد عاشق از خار جفا
کوچو بلبل درهوای گلشن است
خود کجا آید به چشم ما بهشت
بر در میخانه ما را مسکن است
نعمت الله را بسی جستم به جان
چون بدیدم نعمت الله با من است