بشنو ای دوست این سخن از دوست
به حقیقت حقیقت همه اوست
همه عالم وجود از او دارند
لاجرم هرچه باشد آن نیکوست
تار و پود وجود می نگریم
می نماید دوتو ولی یکتوست
زلف او مشک ناب می ریزد
مجلس ما ز بوی او خوش بوست
ذره از آفتاب روشن شد
ذره ذره ببین که آن مه روست
نزد یارم کجا بود اغیار
نبود دوستدار او جز دوست
نعمت الله که خادم فقراست
میر میران به پیش او انجوست