" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٢٦: هر شاهدی که بینیم با او مرا هوائی است

هر شاهدی که بینیم با او مرا هوائی است
آئینه ای است روشن جام جهان نمائی است
خلوتسرای دیده از نور اوست روشن
برچشم ما قدم نه بنشین که خوش سرائی است
درگوشه خرابات رندی اگر بیابی
بیگانه اش ندانی او یار آشنایی است
درویش کنج عزلت او را بدار عزت
صورت گدا نماید معنیش پادشاهی است
ما دردمند عشقیم دردی درد نوشیم
خوشتر ز صاف درمان عشاق را دوائی است
نقش خیال غیری بر دیده گر نگاری
نقاش خطه چین گوید که آن خطائی است
ساقی عنایتی کرد خمخانه ای به ما داد
ز انعام نعمت الله ما را چنین عطائی است