هرکه آمد سوی ما با ما نشست
خوش خوشی با ما در این دریا نشست
از سرهر دو جهان برخاست خوش
بر در یکتای بی همتا نشست
عقل مسکین زیر دست عشق شد
عشق مستولی است بر بالا نشست
آنکه چون ما همنشینی را نیافت
کی تواند لحظه ای تنها نشست
هرکه سر در پای خم می نهاد
جاودان افتاد وشد از پا نشست
گرد کی گردد به گرد دامنش
رند دریا دل که او با ما نشست
نعمت الله مجلسی آراسته
در خرابات مغان آنجا نشست