چشم ما روشن به نور روی اوست
لاجرم من دوست می بینم به دوست
دیده ای کو نور او بیند به او
بد نبیند هرچه می بیند نکوست
جام و می آب و حباب است ای پسر
این کسی داند که او را آبروست
گر هزار آئینه آید در نظر
در همه آئینه ها چشمم بر اوست
اصل و فرع ما وتو هر دو یکیست
تا نپنداری که این رشته دو توست
عشق سرمست است و دائم در حضور
عقل مخمور است از آن در گفتگوست
نعمت الله خرقه می شوید به می
پاک شوید کار او این شست و شوست