" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٦٩: از خرابات می رسم سرمست

از خرابات می رسم سرمست
فارغ از نیست و ایمنم از هست
عین ما را به عین ما بیند
هرکه دربحر ما به ما پیوست
نام و ننگ نکو بدست آورد
آنکه از نام و ننگ خود وارست
دست من تا گرفت دست نگار
وه چه دستان که می کشد زان دست
مرغ جانم برای دانه خال
شده در دام زلف او پا بست
عهد بستیم با سر زلفش
ما برآنیم اگرچه او بشکست
از سر کاینات برخیزد
هرکه با سیدم دمی بنشست