" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٧١: لطف آن سلطان ما را انتهائی هست نیست

لطف آن سلطان ما را انتهائی هست نیست
در دو عالم غیر او یک پادشاهی هست نیست
چیست عالم سایه بان آفتاب حسن او
این چنین شاهی لطیفی هیچ جائی هست نیست
بی نوایان یافتند از جود آن سلطان نوا
در همه لشکرگه او بی نوائی هست نیست
دردمندانیم و می نوشیم درد درد دل
غیر این شربت دگر ما را دوائی هست نیست
بر در میخانه با رندان مجاور گشته ایم
در جهان خوشتر از این دولت سرائی هست نیست
کشته او راحیات جاودانی نیست هست
عاشقان را غیر ازین دیگر بقائی هست نیست
نعمت الله می نماید نور چشم ما به ما
مثل او آئینه گیتی نمائی هست نیست