" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٨١: بی حضور عشق جانان راحت جان هیچ نیست

بی حضور عشق جانان راحت جان هیچ نیست
بی هوای درد دردش صاف درمان هیچ نیست
در خرابات مغان جام شرابی نوش کن
تا بدانی باوجودش کآب حیوان هیچ نیست
پیش از این درخلوت جان غیر جانان بار داشت
این زمان درخلوت جان غیر جانان هیچ نیست
دیده جانم به نور طلعت او روشن است
غیر نور روی او در دیده جان هیچ نیست
زلف و رویش را نگر از کفر وایمان دم مزن
با وجود زلف و رویش کفر وایمان هیچ نیست
ما سوی الله جز خیالی نیست ای یار عزیز
بگذر از نقش و خیال غیر او کان هیچ نیست
همدم جام می و با نعمت اللهم حریف
زاهدی، وقتی چنین، در بزم رندان هیچ نیست