بلبل چو هوای گلستان یافت
هرکام که بود در زمان یافت
در صومعه دل نیافت ذوقی
ذوقی ز حضور عاشقان یافت
بی جام شراب و عشق ساقی
کامی نتوان در این جهان یافت
هر زنده دلی که کشته اوست
چون خضر حیات جاودان یافت
تا دردی درد نوش کردم
دل از همه چیزها امان یافت
عمری است که می خورم می عشق
هر چیز که یافت دل از آن یافت
در کنج دل شکسته من
گنجی است که جان من عیان یافت
زهد از بر ما کناره ای کرد
تا ساغر باده در میان رفت
مستیم و حریف نعمت الله
بزمی به از این کجا توان یافت