عقل مشوش دماغ، از سرما رفت رفت
عشق درآمد ز در، عقل زجا رفت رفت
نقش خیالی نگاشت، هیچ حقیقت نداشت
بود هوا در سرش، هم به هوا رفت رفت
عمر به باد هوا، داد در این گفت و گو
میل صوابی نکرد، راه خطا رفت رفت
عاشق مستی رسید، عربده آغاز کرد
عاقل مخمور از آن، از بر ما رفت رفت
هرکه به دریا فتاد، نام ونشانش مجو
بشنو ودیگر مگو، خواجه چرا رفت رفت
جام حبابی پرآب، گر شکند صورتش
معنی او آب بود، آب کجا رفت رفت
سید هر دو سرا ، آمده بود از خدا
باز به حکم خدا، نزد خدا رفت رفت