" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٣٢: یار ما رفت و گوئیا جان رفت

یار ما رفت و گوئیا جان رفت
جان چه قدرش بود که جانان رفت
عمر ما بود رفت چتوان کرد
در پی عمر رفته نتوان رفت
هرکه با ما نشد دمی همدم
دم آخر که شد پریشان رفت
رند مستی ز بزم ما کم شد
گوئیا در پی حریفان رفت
بود حلال مشکلات همه
لاجرم چون به رفت آسان رفت
نورچشم است ودر نظر پیداست
گرچه ازچشم خلق پنهان رفت
نعمت الله جان به جانان داد
عاشقانه به بزم سلطان رفت