ذوق ما در جهان نمی گنجد
حال ما در بیان نمی گنجد
دلبرم دل نوازیی فرمود
در برم دل از آن نمی گنجد
در دل عاشقان خوشی گنجید
آنکه در جسم و جان نمی گنجد
زر چه باشد چو سر ندارد قدر
دل چه باشد چو جان نمی گنجد
جان و جانان حریف همدگرند
غیر رطل گران نمی گنجد
برو ای عقل دور شو زینجا
جبرئیل این زمان نمی گنجد
با کلام خدا که می خوانیم
سخن این و آن نمی گنجد
بزم عشق است و ما سبک روحیم
زاهد جان گران نمی گنجد
نعمت الله حریف و ساقی یار
غیر او در میان نمی گنجد