هر که بد زیست عاقبت بد مرد
نیک و بد هر چه کرد با خود برد
صاف درمان کجا خورد بی درد
دردمندی سزد که نوشد درد
هر چه خود رشته ای همان پوشی
خواه صوفش بیار و خواهی برد
داشت غیبی ز فاسقی عیبی
لاجرم فسق کرد و فاسق مرد
نان شیراز خورد شکر نگفت
زین سبب در میان آب فسرد
همه با اصل خویش واگردند
خواه لر می شمار و خواهی کرد
زنده جاودان بود بی شک
هر که او جان بیاد حق بسپرد
در همه حال با خدا باشد
آنکه خود را از این و آن نشمرد
همچو سید مدام سرمست است
از می او کسی که جا می خورد