" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥١٤: ای که گوئی نعمت الله جان سپرد

ای که گوئی نعمت الله جان سپرد
جان سپرد و جان با ایمان سپرد
جان به جانان دل به دلبر داد و رفت
جان ازین خوشتر دگر نتوان سپرد
در هوای گلستان عشق او
جان چو غنچه با لب خندان سپرد
بندگی کرد او به صدق دل مدام
ظاهر و باطن به آن سلطان سپرد
جان امانت بود با وی مدتی
خوش امینانه به آن جانان سپرد
بود میخانه سبیل خدمتش
رفت و این منصب به این و آن سپرد
دیگری گر جان به دشواری بداد
سید سرمست ما آسان سپرد