" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٣٨: آتشی در دل و است جان سوزد

آتشی در دل و است جان سوزد
دل چنین است و جان چنان سوزد
عشق او آتشی است جان سوزی
رشته شمع جان از آن سوزد
گوئیا عود مجمر عشقم
که مرا خوش درین میان سوزد
آتش عشق چون بر افروزد
عالمی را بیک زمان سوزد
آه دلسوز عاشقان بشنو
تا ترا دل به عاشقان سوزد
بر جگر داغ عشق او دارم
دلم از بهر این نشان سوزد
نام غیرش چو بر زبان رانم
آتش غیرتش زبان سوزد
سخن گرم من روان می خوان
که دل سوخته روان سوزد
نعمت الله اگر چنین نالد
نفسش جمله جهان سوزد