آفتابی ز غیب پیدا شد
راز پنهان همه هویدا شد
نور چشم است و در نظر داریم
دیده ما به عین بینا شد
آمد وشد خیال می بینم
این خیال است کآمد و یا شد
ابدا غرق بحر خواهد بود
هر که چون ما غریق دریا شد
عشق آمد به تخت دل بنشست
عقل بیچاره پایش از جا شد
پاره ای یخ فتاد در دریا
مشکلاتی که بود حلوا شد
سید ما ترنمی فرمود
نعمت الله به ذوق گویا شد