عین دریائیم و ما را موج دریا می کشد
این دل دریا دل ما سوی مأوا می کشد
مشکل دل چونکه حلوای لبش حل می کند
دور نبود خاطر ما گر به حلوا می کشد
دست ما و دامن او آب چشم و خاک ره
گرچه سرو قامت او دامن از ما می کشد
جذبه او می کشد ما را به میخانه مدام
ما روان خوش می رویم آنجا که ما را می کشد
یکسر موئی سخن از زلف او گفتم ولی
شد پریشان خاطرم هم سر به سودا می کشد
می کشد نقش خیال و می نماید در نظر
هر که می بیند چو ما بیند که زیبا می کشد
نعمت الله را مدام از وی عطائی می رسد
کار سید لاجرم هر لحظه بالا می کشد