" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٨٩: هر که او آشنای سلطان شد

هر که او آشنای سلطان شد
گرچه جان بود عین جانان شد
آنکه با ما نخورد جام شراب
به یقینم که او پشیمان شد
هر که در مجلسم دمی بنشست
تو یقین دان که او ز مستان شد
این جهان را به نیم جو نخرد
آنکه یک دم حریف رندان شد
هر که جمعیتی ز خویش نیافت
دم آخر که شد پریشان شد
این دوئی محو گشت و عین یکی
این چنین آمد آن چنان آن شد
بنده اوست سید عالم
بر همه کاینات سلطان شد