" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٥٣: چه خوش چشمی که روی او به نور روی او بیند

چه خوش چشمی که روی او به نور روی او بیند
چو نور دیده او باشد همه چیزی نکو بیند
کسی کو را به خود بیند کجا من عارفش خوانم
من آنکس عارفش دانم که روی او به او بیند
بود این رشته ای یکتو ولی احول دو تو یابد
چو گم کرده است سر رشته از آن یکتو دو تو بیند
کسی کو مست شد از می چه داند جام و پیمانه
مگر رندی بود سرخوش که می نوشد سبو بیند
اگر آئینه ای روشن محبی در نظر آرد
خود و محبوب در یکجا نشسته روبرو بیند
نبیند چشم دریا بین به غیر از عین ما دیگر
اگر سرچشمه ای یابد وگر در آب جو بیند
خیالی گر پزد شخصی که سید غیر او دیده
بگو چون نیست غیر او نگوئی غیر چو بیند