" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٧٧: نسبت خرقه ام از پیر خرابات بود

نسبت خرقه ام از پیر خرابات بود
به از این نسبت خرقه ز محالات بود
این چنین پیر و مریدی و چنان میخانه
باده نوشیدن من عین عبادات بود
عشق می بازم و خاطر به خدا مشغول است
می خورم باده و جانم به مناجات بود
نامراد از در ما باز نگردید کسی
در میخانه ما قبله حاجات بود
زاهد ار جنت فردوس به جان می جوید
جنت عاشق سرمست خرابات بود
سخنی از دل و دلدار به جان می گویم
سخنم از سر صدق است و کرامات بود
پیر و سر حلقه ما سید بزم عشق است
قدر هر کس به کمالات و مقامات بود