آن چنان ذاتی نهان در هر صفت پیدا بود
جامع ذات و صفاتش نزد ما اسما بود
ز آفتاب حسن او عالم منور شد تمام
همچنان روشن بود مجموع عالم تا بود
نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکی است
بحرئی داند که او با ما درین دریا بود
ما چنین تشنه بهرسو می رویم از بهر آب
ای عجب آبی که می جوئیم عین ما بود
آن یکی در هر یکی کرده تجلی لاجرم
هر یکی در ذات خود یکتای بی همتا بود
فی المثل یک دایره این شکل عالم فرض کن
حق محیط و نقطه روح و دایره اشیا بود
مجلس عشق است و سید مست و ساقی در حضور
جنت است و هم لقا گر بایدت اینجا بود