" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٠١: نور روی او به چشم ما نمود

نور روی او به چشم ما نمود
هر چه ما دیدیم غیر او نبود
گفت و گوی ما خیالی بیش نیست
خود سخن فرمود و هم از خود شنود
در حجاب عالمی درمانده ای
آنچنان گیرش که عالم خود نبود
جود او داده به این و آن وجود
ورنه بیجودش ندارد کس وجود
بر در میخانه مست افتاده ایم
سر به پای خم نهاده در سجود
آتش عشقش دلم در بر بسوخت
عالمی خوش بود شده زین بوی عود
گر در غیری به ما در بسته شد
نعمت الله خوش دری بر ما گشود