" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧١٥: هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود

هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود
هر که درد تو کشد از پی درمان نرود
آنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشست
به تماشای گل و لاله و ریحان نرود
خضر اگر لعل روان بخش ترا دریابد
بار دیگر به لب چشمه حیوان نرود
گرنه امید لقای تو بود در جنت
هیچ عاشق بسوی روضه رضوان نرود
مرد باید که ز شمشیر نگرداند روی
گرنه از خانه همان به که به میدان نرود
هوسم بود که در کیش غمت کشته شوم
لیکن این لاشه ضعیف است و به قربان نرود
در ازل بر دل ما عشق تو داغی بنهاد
که غمش تا به ابد از دل بریان نرود
چند گفتی به هوس از پی دل چند روی
عاشق دلشده چون از پی جانان نرود
نعمت الله ز الطاف تو گوید سخنی
عاشق آن است که جز در پی جانان نرود