" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٥٨: خیال او به هر نقشی برآید

خیال او به هر نقشی برآید
بهر آئینه حسنی می نماید
برد خلقی و می آرد همیشه
از آن عالم بیک حالی نپاید
جهان روشن شود از نور رویش
اگر آن آفتاب ما برآید
به نور او جمال او توان دید
حجاب از چشم ما گر برگشاید
چنین میخانه و رندان سرمست
کسی مخمور اگر ماند نشاید
به شادی روی ساقی نوش می کن
که می عمر عزیزت می فزاید
به عشقش نعمت الله میر مستان
سرودی عاشقانه می سراید