" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٧٩: از کرم جان عزیزم بر جانانه برید

از کرم جان عزیزم بر جانانه برید
دست گیرید و مرا مست به میخانه برید
دل چو شمعی است که در مجلس جان می سوزد
خبر سوختگان را بر پروانه برید
آشنایان همه جمعند و حریفان سرمست
حیف باشد که چنین مژده به بیگانه برید
گنج عشق است که در کنج دل ویران است
نقد گنجینه ما از دل ویرانه برید
عاقل آن است که دیوانه عشق است چو ما
سخن عاقل دیوانه به دیوانه برید
دل مردان خدا هر که برد خوش باشد
گو بیائید و برید آن دل و مردانه برید
گوشه خلوت میخانه مقامی امن است
نعمت الله بگیرید و به آن خانه برید