" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٩٣: دامن از تردامنان ای جان بدر باید کشید

دامن از تردامنان ای جان بدر باید کشید
دست خود از دست هر بی پا و سر باید کشید
عشق می بازی طریق عاشقان باید سپرد
میل حج داری بلای بحر و بر باید کشید
درد دردت گر دهد چو صاف درمان نوش کن
ور می صافت دهد در دم به بر باید کشید
گر به دور حسن او دیدی بلای او چه شد
جور ناچار است در دور قمر باید کشید
توتیای دیده ما خاک پای عاشقان
این چنین خوش توتیائی در بصر باید کشید
نعمت الله را اگر خواهی که مهمانی کنی
سفره ای گرد جهان سر تا به سر باید کشید
ور به قدر همتش سازی سرای مختصر
چار دیواری به هفت اقلیم در باید کشید