در غم و شادی ایام مرا حال یکی است
            فصل هر چند کند جامه بدل سال یکی است
         
        
            حرص دایم ز برای دگران در گردست
            حال این بی بصر و دیده غربال یکی است
         
        
            عرق سعی برای دگران می ریزد
            حاصل خواجه ز مال خود و حمال یکی است
         
        
            هر نفس اهل هوس نیت دیگر دارند
            دل این طایفه و قرعه رمال یکی است
         
        
            پیش سوزن که به یک چشم جهان را بیند
            گوهر عیسی و خرمهره دجال یکی است
         
        
            پیش جمعی که ازین نشأه به تنگ آمده اند
            شادی مردن و آزادی اطفال یکی است
         
        
            دل اگر نرم شود کار جهان آسان است
            گره سخت به سررشته آمال یکی است
         
        
            ادب پیر خرابات نگهداشتنی است
            طبع پیران و دل نازک اطفال یکی است
         
        
            تا رسیدم به پریخانه وحدت صائب
            پای طاوس مرا در نظر و بال یکی است