" rel="stylesheet"/>
"> ">
نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
دیوان صائب
/
غزلیات - قسمت دوم
غزلیات - قسمت دوم
شماره ١: گر صافدلی هست شراب است در اینجا
شماره ٢: در زلف مده راه دگر باد صبا را
شماره ٣: از خویش برآورد تمنای تو ما را
شماره ٤: اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را
شماره ٥: از بدگهری می شکند گوهر رز را
شماره ٦: از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را
شماره ٧: تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را
شماره ٨: از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را
شماره ٩: استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟
شماره ١٠: گمراه کند غفلت من راهبران را
شماره ١١: ما نبض شناس رگ جانیم جهان را
شماره ١٢: دلگیر کند غنچه من صبح وطن را
شماره ١٣: تسکین ندهد خوردن می سوز درون را
شماره ١٤: نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را
شماره ١٥: گلگونه چه حاجت بود آن روی نکو را؟
شماره ١٦: فانوس حجاب است چراغ سحری را
شماره ١٧: بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
شماره ١٨: در غنچه دل زنگ برآرد نفس ما
شماره ١٩: در قلزم می همچو حباب است دل ما
شماره ٢٠: درمانده این جسم نزارست دل ما
شماره ٢١: کوشش نبرد راه به مأوای دل ما
شماره ٢٢: از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما
شماره ٢٣: خوابیده تر از راه بود راحله ما
شماره ٢٤: فریاد نخیزد ز دل پر گله ما
شماره ٢٥: ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها
شماره ٢٦: کم نیست جگرداری پیران ز جوانها
شماره ٢٧: ای خار و خس بحر ثنای تو سخن ها
شماره ٢٨: آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را
شماره ٢٩: از سوز عشق چون شمع راحت کجاست ما را؟
شماره ٣٠: چشم همیشه مستت خمار کرد ما را
شماره ٣١: بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
شماره ٣٢: بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را
شماره ٣٣: از آه روز گردان شبهای تار خود را
شماره ٣٤: وحشت بود ز مردم از خویش بی خبر را
شماره ٣٥: از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را
شماره ٣٦: نتوان به مرگ پوشید چشم ندیده ما
شماره ٣٧: زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا
شماره ٣٨: ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان را
شماره ٣٩: ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را
شماره ٤٠: ز جوش عشق شود با قوام، شیره جانها
شماره ٤١: اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها
شماره ٤٢: دارند اگر سر رشته ای در کف به ظاهر چنگ ها
شماره ٤٣: ای دفتر حسن ترا فهرست خط و خال ها
شماره ٤٤: به دوش توکل منه بار خود را
شماره ٤٥: منه بر دل زار بار جهان را
شماره ٤٦: فروغی است یکرنگی از گوهر ما
شماره ٤٧: بیخودی رفتن است دلها را
شماره ٤٨: به ادب نوش، جام دولت را
شماره ٤٩: دل زهر نقش گشته ساده مرا
شماره ٥٠: شانه زند چو کلک من طره مشکفام را
شماره ٥١: ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را
شماره ٥٢: ای فکر تو نقشبند جانها
شماره ٥٣: ای حسن تو برق خانمانها
شماره ٥٤: غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما را
شماره ٥٥: دید ز خون دلم لاله ستان خاک را
شماره ٥٦: نیست غم نان و آب، گوشه نشین را
شماره ٥٧: عقل را دیوانه می دانیم ما
شماره ٥٨: پیوسته خورد دل خون از بی غمی جان ها
شماره ٥٩: باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب
شماره ٦٠: از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب
شماره ٦١: از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب
شماره ٦٢: حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب
شماره ٦٣: صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب
شماره ٦٤: می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب
شماره ٦٥: بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب
شماره ٦٦: گر چه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب
شماره ٦٧: دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب
شماره ٦٨: سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب
شماره ٦٩: موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب
شماره ٧٠: نیست بحر پاک گوهر را خصومت با حباب
شماره ٧١: در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب
شماره ٧٢: گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب
شماره ٧٣: بس که از رخسار او در پیچ و تاب است آفتاب
شماره ٧٤: گر چه ذراتند یکسر میهمان آفتاب
شماره ٧٥: در شب وصل تو می لرزد دل چون آفتاب
شماره ٧٦: از شفق هر چند شوید چهره در خون آفتاب
شماره ٧٧: اوست روشندل که با چندین زبان چون آفتاب
شماره ٧٨: از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب
شماره ٧٩: چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب
شماره ٨٠: در هوای ابر لازم نیست در مینا شراب
شماره ٨١: کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب؟
شماره ٨٢: چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب
شماره ٨٣: گر چه افکندم به روغن، نان خلق از خوی چرب
شماره ٨٤: مد کوتاهی است صبح از دفتر احسان شب
شماره ٨٥: بی قراران را ازان یکتای بی همتا طلب
شماره ٨٦: پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب
شماره ٨٧: مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟
شماره ٨٨: بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب
شماره ٨٩: خانه از خویش تهی کن که ز نظاره آب
شماره ٩٠: دیده از خط بدیع آب دهید ای احباب
شماره ٩١: نکند باده شب، سوختگان را سیراب
شماره ٩٢: نه حبابم که شود زود ز جان سیر در آب
شماره ٩٣: روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
شماره ٩٤: تو که بی پرده رخ خود ننمایی در خواب
شماره ٩٥: به نگاهی دل خون گشته ما را دریاب
شماره ٩٦: چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب
شماره ٩٧: بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب
شماره ٩٨: دست کوته مکن از دامن احسان طلب
شماره ٩٩: رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب
شماره ١٠٠: ز خط رحیم نشد حسن یار با احباب
شماره ١٠١: زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب
شماره ١٠٢: سبکسری که اسیر هواست همچو حباب
شماره ١٠٣: هوا چکیده نورست در شب مهتاب
شماره ١٠٤: بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب
شماره ١٠٥: مریز آب رخ خود مگر برای شراب
شماره ١٠٦: ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب
شماره ١٠٧: بهار نغمه تر ساز می کند سیلاب
شماره ١٠٨: ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب
شماره ١٠٩: غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
شماره ١١٠: عرق فشانی آن گلعذار را دریاب
شماره ١١١: درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
شماره ١١٢: آمد سحر به خانه من یار، بی حجاب
شماره ١١٣: از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب
شماره ١١٤: ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
شماره ١١٥: تا گل ز عکس عارض او چیده است آب
شماره ١١٦: جای صدف بود ز گرانی زمین در آب
شماره ١١٧: از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب
شماره ١١٨: صبح گشاده روی بود در حجاب شب
شماره ١١٩: بردار دل ز عالم خاکی، صفا طلب
شماره ١٢٠: آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
شماره ١٢١: از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب
شماره ١٢٢: طی شود در یک نفس آغاز و انجام حیات
شماره ١٢٣: عالمی را روی شرم آلود او دیوانه ساخت
شماره ١٢٤: از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت
شماره ١٢٥: روی گرم مهر اگر ذرات عالم را نواخت
شماره ١٢٦: هر که را اینجا به سیلی آسمان خواهد نواخت
شماره ١٢٧: دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت
شماره ١٢٨: آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ریخت
شماره ١٢٩: کوته اندیشی که گل در خوابگاه یار ریخت
شماره ١٣٠: باده تلخی که از بویش دل منصور ریخت
شماره ١٣١: در علاج درد ما رنگ از رخ تدبیر ریخت
شماره ١٣٢: پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت
شماره ١٣٣: چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه ریخت
شماره ١٣٤: روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت
شماره ١٣٥: گر چه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست
شماره ١٣٦: هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست
شماره ١٣٧: دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست
شماره ١٣٨: در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست
شماره ١٣٩: چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست
شماره ١٤٠: شکر این آب و علف ضایع کنان یک دم بجاست
شماره ١٤١: تا به کی در پرده باشد نیک و بد، ساغر کجاست؟
شماره ١٤٢: از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست؟
شماره ١٤٣: خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟
شماره ١٤٤: روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجاست؟
شماره ١٤٥: از دل سخت بتان از ناله ای فریاد خاست
شماره ١٤٦: کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست
شماره ١٤٧: رفت تا مجنون ز دشت عشق مردی برنخاست
شماره ١٤٨: هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش سزاست
شماره ١٤٩: گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست
شماره ١٥٠: از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست
شماره ١٥١: آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ماست
شماره ١٥٢: دامن صحرای وحشت خاک دامنگیر ماست
شماره ١٥٣: جام ما دریاکشان مهر لب خاموش ماست
شماره ١٥٤: روی مطلب در نقاب یأس از ابرام ماست
شماره ١٥٥: کوثر بیداربختی دیده گریان ماست
شماره ١٥٦: در پریشان خاطری جمعیت مجنون ماست
شماره ١٥٧: خاکساری برگ عیش خاطر آگاه ماست
شماره ١٥٨: صیقل آیینه ما گوشه ابروی ماست
شماره ١٥٩: لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست
شماره ١٦٠: درد بی درمان پیری منتهای دردهاست
شماره ١٦١: خال یا در گوشه چشم است یا کنج لب است
شماره ١٦٢: من به دوزخ می روم، زاهد اگر در جنت است
شماره ١٦٣: اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است
شماره ١٦٤: حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است
شماره ١٦٥: هر که را دیدیم در عالم گرفتار خودست
شماره ١٦٦: دوربین خونین جگر از نظم احوال خودست
شماره ١٦٧: رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست
شماره ١٦٨: حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست
شماره ١٦٩: نعمت الوان دنیا مایه دردسرست
شماره ١٧٠: عاشق پروانه مشرب را چه پروای سرست؟
شماره ١٧١: در شب مهتاب می را آب و تاب دیگرست
شماره ١٧٢: دل چنین زار و نزار از اختر بد گوهرست
شماره ١٧٣: عشرت روی زمین در چرب نرمی مضمرست
شماره ١٧٤: روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست
شماره ١٧٥: جای غم خالی بود تا ساغر از صهبا پرست
شماره ١٧٦: گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست
شماره ١٧٧: عیب نادان در زمان خامشی گویاترست
شماره ١٧٨: از نظرها درد و داغ عشق پنهان خوشترست
شماره ١٧٩: عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست
شماره ١٨٠: از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست
شماره ١٨١: پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست
شماره ١٨٢: حلقه اطفال بهر اهل سودا بهترست
شماره ١٨٣: گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است
شماره ١٨٤: در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست
شماره ١٨٥: هر نقاب روی جانان را نقاب دیگرست
شماره ١٨٦: صبح محشر آن پریرو را نقاب دیگرست
شماره ١٨٧: در خم آن زلف دلها را سرود دیگرست
شماره ١٨٨: حسن را با بی قراران گیر و دار دیگرست
شماره ١٨٩: مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگرست
شماره ١٩٠: عرض نادادن کمال خود، کمال دیگرست
شماره ١٩١: هر نفس دولت طلبکار مقام دیگرست
شماره ١٩٢: حسن بالادست را هر روزشان دیگرست
شماره ١٩٣: هر نگاه حسرت عشاق آه دیگرست
شماره ١٩٤: عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست
شماره ١٩٥: ای نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس است
شماره ١٩٦: نوخطی از تازه رویان جهان ما را بس است
شماره ١٩٧: خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است
شماره ١٩٨: تلخی عالم شراب خوشگوار ما بس است
شماره ١٩٩: چار دیوار قفس عشرت سرای ما بس است
شماره ٢٠٠: شاهد مستوری گل قطره شبنم بس است
شماره ٢٠١: گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است
شماره ٢٠٢: باده مرد افکن من معنی روشن بس است
شماره ٢٠٣: مهر لب غماز را دامان پاک من بس است
شماره ٢٠٤: گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است
شماره ٢٠٥: مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس است
شماره ٢٠٦: گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است
شماره ٢٠٧: گر چه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است
شماره ٢٠٨: جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است
شماره ٢٠٩: پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است
شماره ٢١٠: هر که چون پروانه بی باک، مست آتش است
شماره ٢١١: شهپر پروانه ما را جلا در آتش است
شماره ٢١٢: با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است
شماره ٢١٣: گر نباشد حسن معنی، خط زیبا هم خوش است
شماره ٢١٤: از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است
شماره ٢١٥: عاجزی از عاشق، از معشوق طنازی خوش است
شماره ٢١٦: هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است
شماره ٢١٧: از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است
شماره ٢١٨: شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است
شماره ٢١٩: در دل هر کس بود درد طلب در منزل است
شماره ٢٢٠: هر که بر دوش است بارش در تلاش منزل است
شماره ٢٢١: صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است
شماره ٢٢٢: نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا دل است
شماره ٢٢٣: چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است
شماره ٢٢٤: سعی در تحصیل اسباب جهان بی حاصل است
شماره ٢٢٥: با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است
شماره ٢٢٦: از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است
شماره ٢٢٧: از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است
شماره ٢٢٨: پیش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل است
شماره ٢٢٩: جمع دل در عالم اسباب کردن مشکل است
شماره ٢٣٠: خانه تن را به جان آباد کردن مشکل است
شماره ٢٣١: وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل است
شماره ٢٣٢: داستان شوق را تحریر کردن مشکل است
شماره ٢٣٣: هرزه گو را خامش از تقریر کردن مشکل است
شماره ٢٣٤: عندلیب مست را خاموش کردن مشکل است
شماره ٢٣٥: با لب خاموش حفظ آه کردن مشکل است
شماره ٢٣٦: دیدن روی تو ظلم است و ندیدن کردن مشکل است
شماره ٢٣٧: خط به گرد عارض دلدار دیدن مشکل است
شماره ٢٣٨: عشق را در پرده ناموس دیدن مشکل است
شماره ٢٣٩: خط به گرد آن لب چون نوش دیدن مشکل است
شماره ٢٤٠: باده بی لعل لب دلبر کشیدن مشکل است
شماره ٢٤١: از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است
شماره ٢٤٢: توبه از می در بهار نوجوانی مشکل است
شماره ٢٤٣: هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است
شماره ٢٤٤: سینه ام از داغ رنگارنگ صحرای گل است
شماره ٢٤٥: حسن عالمسوز ماه من دو بالای گل است
شماره ٢٤٦: زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است
شماره ٢٤٧: ریشه ما در زمین خاکساری محکم است
شماره ٢٤٨: نیست مردم هر که را نقش و نگار مردم است
شماره ٢٤٩: در حریم سینه عشاق، غم نامحرم است
شماره ٢٥٠: در فشار دل، سر دست نگارین ظالم است
شماره ٢٥١: جان غافل را سفر در چار دیوار تن است
شماره ٢٥٢: هستی دنیای فانی انتظار مردن است
شماره ٢٥٣: حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خوردن است
شماره ٢٥٤: در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است
شماره ٢٥٥: اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است
شماره ٢٥٦: مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است
شماره ٢٥٧: از عزیزان دیده پوشیده من روشن است
شماره ٢٥٨: تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است
شماره ٢٥٩: مرهم تیغ تغافل خون خود را خوردن است
شماره ٢٦٠: در بیابانی که خارش تشنه خون خوردن است
شماره ٢٦١: وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است
شماره ٢٦٢: حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است
شماره ٢٦٣: بی سؤال احسان به درویشان سخاوت کردن است
شماره ٢٦٤: جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است
شماره ٢٦٥: عقل، اجزای وجود خویش باطل کردن است
شماره ٢٦٦: خنده دزدیدن به دل گل در گریبان کردن است
شماره ٢٦٧: نامرادی زندگی بر خویش آسان کردن است
شماره ٢٦٨: تندخویی با خلایق، مهر را کین کردن است
شماره ٢٦٩: سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است
شماره ٢٧٠: خنده رویی میهمان را گل به جیب افشاندن است
شماره ٢٧١: بیخودی دامن به جسم خاکسار افشاندن است
شماره ٢٧٢: خرقه آزادگان چشم از جهان پوشیدن است
شماره ٢٧٣: دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است
شماره ٢٧٤: چشم من از گریه مستانه من روشن است
شماره ٢٧٥: دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است
شماره ٢٧٦: شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است
شماره ٢٧٧: لطف او با دیگران ناز و عتابش بر من است
شماره ٢٧٨: هر چه دارد در خم سربسته گردون از من است
شماره ٢٧٩: نوبهار آیینه طبع سخنساز من است
شماره ٢٨٠: کاسه سر را خطر از مغز پر جوش من است
شماره ٢٨١: آبروی حسن از مژگان نمناک من است
شماره ٢٨٢: کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است
شماره ٢٨٣: خاکساری تا دلیل جان آگاه من است
شماره ٢٨٤: عالم مکار با ارباب عقبی دشمن است
شماره ٢٨٥: با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است
شماره ٢٨٦: مردم بیدرد را دل از شکستن ایمن است
شماره ٢٨٧: هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست
شماره ٢٨٨: نازک اندامی که عالم تشنه آغوش اوست
شماره ٢٨٩: آن که چاک سینه ام از غمزه بیباک اوست
شماره ٢٩٠: آن که داغ لاله زار از روی آتشناک اوست
شماره ٢٩١: دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست
شماره ٢٩٢: افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست
شماره ٢٩٣: نقطه خالش که نه پرگار سرگردان اوست
شماره ٢٩٤: خط عنبر بار گردی از بهار حسن اوست
شماره ٢٩٥: آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست
شماره ٢٩٦: چرخ را خون شفق در دل ز استغنای اوست
شماره ٢٩٧: زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی اوست
شماره ٢٩٨: آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست
شماره ٢٩٩: گریه مستانه من از خمار چشم توست
شماره ٣٠٠: کوه را پای ادب در دامن تمکین ازوست
شماره ٣٠١: تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است
شماره ٣٠٢: ناز تا اسباب دل بردن مهیا ساخته است
شماره ٣٠٣: باز از معموره دلها فغان برخاسته است
شماره ٣٠٤: زلف گرد عارض او رشته گلدسته است
شماره ٣٠٥: جویبار شیشه با دریای خم پیوسته است
شماره ٣٠٦: تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است
شماره ٣٠٧: هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته است
شماره ٣٠٨: یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است
شماره ٣٠٩: از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است
شماره ٣١٠: هر که از داغ تو در دل لاله زاری داشته است
شماره ٣١١: سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟
شماره ٣١٢: دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟
شماره ٣١٣: چهره روشن خط شبرنگ هم می داشته است؟
شماره ٣١٤: هر که از تن پروری در کار کاهل گشته است
شماره ٣١٥: چشم ما پوشیده از خواب پریشان گشته است
شماره ٣١٦: عالمی را از عمارت پای در گل رفته است
شماره ٣١٧: نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است
شماره ٣١٨: بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است
شماره ٣١٩: لعل نسبت با لب یاقوت او بیجاده است
شماره ٣٢٠: در بهاران بزم عیش میکشان آماده است
شماره ٣٢١: خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است
شماره ٣٢٢: تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است
شماره ٣٢٣: سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
شماره ٣٢٤: سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است
شماره ٣٢٥: تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است
شماره ٣٢٦: ساقی ما از می گلگون به دور افتاده است
شماره ٣٢٧: دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است
شماره ٣٢٨: داغ می گلگل به طرف دامنم افتاده است
شماره ٣٢٩: تاب در ناف غزالان ختن افتاده است
شماره ٣٣٠: دست ما در بند چین آستین افتاده است
شماره ٣٣١: روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است
شماره ٣٣٢: هر که عاشق نیست خون در پیکرش افسرده ست
شماره ٣٣٣: از ته دل هر که روی خود به دنیا کرده است
شماره ٣٣٤: نه همین آن سنگدل ما را فرامش کرده است
شماره ٣٣٥: آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است
شماره ٣٣٦: داغ سودا فارغ از فکر کلاهم کرده است
شماره ٣٣٧: سر گران با عقل آن طرف کلاهم کرده است
شماره ٣٣٨: خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است
شماره ٣٣٩: تا که را قسمت شهید سنگ طفلان کرده است؟
شماره ٣٤٠: نه همین سرگشته ما را دور گردون کرده است
شماره ٣٤١: جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است
شماره ٣٤٢: خضر را گر سبز آب زندگانی کرده است
شماره ٣٤٣: کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است
شماره ٣٤٤: عقل چون آهوی وحشی از جهان رم خورده است
شماره ٣٤٥: بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده است
شماره ٣٤٦: از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است
شماره ٣٤٧: از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است
شماره ٣٤٨: بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است
شماره ٣٤٩: شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است
شماره ٣٥٠: از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است
شماره ٣٥١: ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده است
شماره ٣٥٢: بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است
شماره ٣٥٣: از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است
شماره ٣٥٤: مردمی در طینت اهل جهان کم مانده است
شماره ٣٥٥: سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است
شماره ٣٥٦: خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است
شماره ٣٥٧: آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است
شماره ٣٥٨: تنگ خلقی شعله دوزخ سرشتی بوده است
شماره ٣٥٩: هر غباری گرده چابک سواری بوده است
شماره ٣٦٠: اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است
شماره ٣٦١: آسمان از شور دلهای کباب آسوده است
شماره ٣٦٢: از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است
شماره ٣٦٣: دوستی های جهان با ریو و رنگ آلوده است
شماره ٣٦٤: من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
شماره ٣٦٥: مهربانی از میان خلق دامن چیده است
شماره ٣٦٦: در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است
شماره ٣٦٧: آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است
شماره ٣٦٨: عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است
شماره ٣٦٩: هر که چون جوهر ز تیغ یار سر پیچیده است
شماره ٣٧٠: شوکت حسن تو بلبل را زبان پیچیده است
شماره ٣٧١: چهره اش خندان و خط مشکبو پیچیده است
شماره ٣٧٢: دل به سر رفته است تا آن نقش پا را دیده است
شماره ٣٧٣: هر نظر بازی که آن لبهای خندان دیده است
شماره ٣٧٤: بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است
شماره ٣٧٥: رتبه آزادگی در بندگی پوشیده است
شماره ٣٧٦: رفتن گلزار کار مردم بیکاره است
شماره ٣٧٧: بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است
شماره ٣٧٨: این که روزی بی تردد می رسد افسانه است
شماره ٣٧٩: بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است
شماره ٣٨٠: گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است
شماره ٣٨١: هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است
شماره ٣٨٢: شمع را بالین پر، بال و پر پروانه است
شماره ٣٨٣: شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است
شماره ٣٨٤: دل میان چار عنصر تن به سختی داده ای است
شماره ٣٨٥: بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای است
شماره ٣٨٦: بی اجابت آه مرغ آشیان گم کرده ای است
شماره ٣٨٧: صبح از خورشید تابان دست بر دل مانده ای است
شماره ٣٨٨: بی جمالت مردمک آیینه نزدوده ای است
شماره ٣٨٩: با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است
شماره ٣٩٠: قسمت ما از بهاران همچو گل خمیازه ای است
شماره ٣٩١: لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای است
شماره ٣٩٢: زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است
شماره ٣٩٣: شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است
شماره ٣٩٤: روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
شماره ٣٩٥: در بهارستان یکرنگی شراب و خون یکی است
شماره ٣٩٦: عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است
شماره ٣٩٧: دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است
شماره ٣٩٨: راحت کونین در زیر سر بیگانگی است
شماره ٣٩٩: چشمم از خواب پریشان، چشمه پر سنبلی است
شماره ٤٠٠: هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است
شماره ٤٠١: خاک با این رتبه تمکین، جناب آدمی است
شماره ٤٠٢: هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتنی است
شماره ٤٠٣: تا نپوشیده است روی خال را خط دیدنی است
شماره ٤٠٤: زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است
شماره ٤٠٥: مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
شماره ٤٠٦: بی محابا در میان نازکش انداخت دست
شماره ٤٠٧: دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست
شماره ٤٠٨: هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست
شماره ٤٠٩: دل ز وصل دوست طرف آن چشم خون آلود بست
شماره ٤١٠: خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست
شماره ٤١١: بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست
شماره ٤١٢: هاله گرد ماه رخسارش خط شبرنگ بست؟
شماره ٤١٣: محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
شماره ٤١٤: بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست
شماره ٤١٥: وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیمانه بست
شماره ٤١٦: تا فشاندم دست بر دنیا جهان آمد به دست
شماره ٤١٧: نیست جز غفلت مرا از عمر بی حاصل به دست
شماره ٤١٨: جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی دست
شماره ٤١٩: سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست
شماره ٤٢٠: عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست
شماره ٤٢١: تا عرق از می بر آن رخسار جان پرور نشست
شماره ٤٢٢: وقت آن کس خوش که با مینای می خرم نشست
شماره ٤٢٣: دل به خون در انتظار وعده جانان نشست
شماره ٤٢٤: ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست
شماره ٤٢٥: تا به طرف سر کلاه آن شوخ بی پروا شکست
شماره ٤٢٦: خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست
شماره ٤٢٧: پشتم از بار گنه بر یکدگر خواهد شکست
شماره ٤٢٨: زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست
شماره ٤٢٩: باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست
شماره ٤٣٠: چون شود فربه، نماند روح پنهان زیر پوست
شماره ٤٣١: ذره تا خورشید دارد چشم بر انعام دوست
شماره ٤٣٢: شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست
شماره ٤٣٣: تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست
شماره ٤٣٤: توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب هست
شماره ٤٣٥: حسن را در هر لباسی دیده بان در کار هست
شماره ٤٣٦: جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست؟
شماره ٤٣٧: بادپیمایی مسلسل همچو آب از بهر چیست؟
شماره ٤٣٨: جان عاشق قدر داغ و درد می داند که چیست
شماره ٤٣٩: شوق چون ریگ روان منزل نمی داند که چیست
شماره ٤٤٠: داغ عمر رفته افسردن نمی داند که چیست
شماره ٤٤١: دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که چیست
شماره ٤٤٢: حسن قدر دیده تر را چه می داند که چیست
شماره ٤٤٣: معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست؟
شماره ٤٤٤: شمع فانوس خیال آسمان پیداست کیست
شماره ٤٤٥: عارض او در نقاب از دیده گستاخ کیست؟
شماره ٤٤٦: چهره خورشید زرد از درد بی زنهار کیست؟
شماره ٤٤٧: زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟
شماره ٤٤٨: نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست
شماره ٤٤٩: در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست
شماره ٤٥٠: سنگ راهی شوق را چون جسم سنگین خواب نیست
شماره ٤٥١: عالم اسباب غیر از پرده های خواب نیست
شماره ٤٥٢: عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست
شماره ٤٥٣: خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نیست
شماره ٤٥٤: لاله ای جز داغ در صحرای امکان نیست نیست
شماره ٤٥٥: روز وصل است و دل غم دیده ما شاد نیست
شماره ٤٥٦: صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست
شماره ٤٥٧: نیست تا پاک از غرضها در سخاوت سود نیست
شماره ٤٥٨: در حریم پاکبازان بوریا را بار نیست
شماره ٤٥٩: توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست
شماره ٤٦٠: پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست
شماره ٤٦١: عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست
شماره ٤٦٢: افسر زرین سر آزاده را در کار نیست
شماره ٤٦٣: گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست
شماره ٤٦٤: رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست
شماره ٤٦٥: کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نیست
شماره ٤٦٦: کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
شماره ٤٦٧: کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
شماره ٤٦٨: حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
شماره ٤٦٩: چهره گلرنگ را پیمانه ای در کار نیست
شماره ٤٧٠: شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست
شماره ٤٧١: شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست
شماره ٤٧٢: کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست
شماره ٤٧٣: هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست
شماره ٤٧٤: وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست
شماره ٤٧٥: روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست
شماره ٤٧٦: حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست
شماره ٤٧٧: فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست
شماره ٤٧٨: گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست
شماره ٤٧٩: چهره گل چون بناگوش تو شبنم پوش نیست
شماره ٤٨٠: هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست
شماره ٤٨١: آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست
شماره ٤٨٢: حاصل دنیای فانی جز غم و تشویش نیست
شماره ٤٨٣: در دل بی آرزو راه غم و تشویق نیست
شماره ٤٨٤: صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست
شماره ٤٨٥: روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست
شماره ٤٨٦: آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست
شماره ٤٨٧: درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست
شماره ٤٨٨: آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست
شماره ٤٨٩: آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست
شماره ٤٩٠: در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست
شماره ٤٩١: موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست
شماره ٤٩٢: در نگارستان تهمت دامن گل پاک نیست
شماره ٤٩٣: پاکدامان را غمی از تهمت ناپاک نیست
شماره ٤٩٤: هیچ نخلی همچو رز در بوستان چالاک نیست
شماره ٤٩٥: باده بی درد در میخانه افلاک نیست
شماره ٤٩٦: غافلان را احتیاج باده گلرنگ نیست
شماره ٤٩٧: روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ نیست
شماره ٤٩٨: عشق را حاجت به زور بازوی اقبال نیست
شماره ٤٩٩: بار بر مجنون ما جمعیت اطفال نیست
شماره ٥٠٠: صبر بر زخم گرانسنگ ملامت سهل نیست
شماره ٥٠١: یک حباب قلزم توحید بی اکلیل ست
شماره ٥٠٢: خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست
شماره ٥٠٣: آفت دولت به ابنای زمان معلوم نیست
شماره ٥٠٤: چشم شبم محرم رخسار گلفام تو نیست
شماره ٥٠٥: داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست
شماره ٥٠٦: یک سر مو راستی در طاق ابروی تو نیست
شماره ٥٠٧: هیچ لب زیر فلک بی ناله جانکاه نیست
شماره ٥٠٨: دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست
شماره ٥٠٩: روی هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نیست
شماره ٥١٠: نیست یک شادی که انجامش به غم پیوسته است
شماره ٥١١: طاعت ظاهر طریق مردم آزاده نیست
شماره ٥١٢: از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست
شماره ٥١٣: در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست
شماره ٥١٤: پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده نیست
شماره ٥١٥: ماه در گردون نوردی چون دل آواره نیست
شماره ٥١٦: حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست
شماره ٥١٧: غیر حسرت رزق من زان حسن بی اندازه نیست
شماره ٥١٨: سرو را چون لاله و گل احتیاج غازه نیست
شماره ٥١٩: رزق من زان نرگس مستانه جز خمیازه نیست
شماره ٥٢٠: در دل پر خون غبار لشکر اندیشه نیست
شماره ٥٢١: سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست
شماره ٥٢٢: غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست
شماره ٥٢٣: عشق را دارالامانی چون دل دیوانه نیست
شماره ٥٢٤: زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت
شماره ٥٢٥: بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت
شماره ٥٢٦: شورش سودای ما افلاک را معمور داشت
شماره ٥٢٧: تا مرا عشق بلند اقبال در زنجیر داشت
شماره ٥٢٨: لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت
شماره ٥٢٩: کی حذر از خون خلق آن غمزه خونریز داشت؟
شماره ٥٣٠: یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت
شماره ٥٣١: از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
شماره ٥٣٢: تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت
شماره ٥٣٣: شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت
شماره ٥٣٤: آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت
شماره ٥٣٥: پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت
شماره ٥٣٦: قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت
شماره ٥٣٧: طفل بازیگوش ما زین خاکدان دل برنداشت
شماره ٥٣٨: جان و دل را رایگان آن دشمن جان برنداشت
شماره ٥٣٩: یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت
شماره ٥٤٠: هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
شماره ٥٤١: حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت
شماره ٥٤٢: تا دل آزاده برگ عیش در دامن نداشت
شماره ٥٤٣: زان کمان ابرو سر تسلیم پیچاندن نداشت
شماره ٥٤٤: ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت
شماره ٥٤٥: دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی نداشت
شماره ٥٤٦: هر که بیخود شد، قدم در آستان دل گذاشت
شماره ٥٤٧: در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت
شماره ٥٤٨: همت مردانه ما از می حمرا گذشت
شماره ٥٤٩: می توان با همت سرشار از دنیا گذشت
شماره ٥٥٠: همچو برق از عالم اسباب می باید گذشت
شماره ٥٥١: از سر این خاکدان چون گرد می باید گذشت
شماره ٥٥٢: نرم نرم از خلق ناهموار می باید گذشت
شماره ٥٥٣: در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت
شماره ٥٥٤: همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت
شماره ٥٥٥: می توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
شماره ٥٥٦: برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت
شماره ٥٥٧: کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت
شماره ٥٥٨: از سر خاک شهیدان یار خوش سنگین گذشت
شماره ٥٥٩: عمر من در سایه آن قامت دلجو گذشت
شماره ٥٦٠: مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت
شماره ٥٦١: روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت
شماره ٥٦٢: از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت
شماره ٥٦٣: پیش خط تازه آن سرو بستان بهشت
شماره ٥٦٤: آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت
شماره ٥٦٥: هر که راه گفتگو در پرده اسرار یافت
شماره ٥٦٦: هر که خود را یافت، دولت در کنار خویش یافت
شماره ٥٦٧: از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت
شماره ٥٦٨: لفظ معنی شد، در آن تنگ دهن مأوا نیافت
شماره ٥٦٩: تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت
شماره ٥٧٠: گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت
شماره ٥٧١: آنچه از خط یار را بر غنچه مستور رفت
شماره ٥٧٢: چون قلم مد حیات من به قیل وقال رفت
شماره ٥٧٣: هر که عبرت حاصل از اوضاع دنیا کرد و رفت
شماره ٥٧٤: بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
شماره ٥٧٥: دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت
شماره ٥٧٦: زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت
شماره ٥٧٧: وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت
شماره ٥٧٨: هر که در دریای هستی دامن دل را گرفت
شماره ٥٧٩: سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
شماره ٥٨٠: زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت
شماره ٥٨١: دامن فرصت دل بیتاب نتواند گرفت
شماره ٥٨٢: صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت
شماره ٥٨٣: جای جام باده را تریاک نتواند گرفت
شماره ٥٨٤: آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت
شماره ٥٨٥: مردم هموار را از خاک برباید گرفت
شماره ٥٨٦: حیف خود با آه گرم از آسمان باید گرفت
شماره ٥٨٧: زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت
شماره ٥٨٨: وقت خط کام از لب چون نوش می باید گرفت
شماره ٥٨٩: در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت
شماره ٥٩٠: خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت
شماره ٥٩١: وقت رندی خوش که کام از موسم گل برگرفت
شماره ٥٩٢: گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت
شماره ٥٩٣: کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت
شماره ٥٩٤: تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت
شماره ٥٩٥: خط کافر لعل سیراب ترا کم کم گرفت
شماره ٥٩٦: عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت
شماره ٥٩٧: از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت
شماره ٥٩٨: خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت
شماره ٥٩٩: تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت
شماره ٦٠٠: جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت
شماره ٦٠١: گردباد از من طریق دشت پیمایی گرفت
شماره ٦٠٢: دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت
شماره ٦٠٣: پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت
شماره ٦٠٤: سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت
شماره ٦٠٥: چون کند روی تو با خط سیاه از شش جهت؟
شماره ٦٠٦: مشو از می گران، ترسم سبکدستان ربایندت
شماره ٦٠٧: غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
شماره ٦٠٨: غزالان را ز وحشت باز دارد دیدن چشمت
شماره ٦٠٩: بر دلم نیست غباری ز سیه کاری بخت
شماره ٦١٠: دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت
شماره ٦١١: چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست
شماره ٦١٢: ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست
شماره ٦١٣: تلخ شد عشرتم آن لعل شکربار کجاست؟
شماره ٦١٤: هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست
شماره ٦١٥: فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
شماره ٦١٦: نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
شماره ٦١٧: قد موزون تو روزی که به جولان برخاست
شماره ٦١٨: خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست
شماره ٦١٩: این نه خط است که از عارض دلبر پیداست
شماره ٦٢٠: خط نارسته ز لعل لب دلبر پیداست
شماره ٦٢١: از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست
شماره ٦٢٢: خط نارسته ازان چهره گلگون پیداست
شماره ٦٢٣: شور در دل فکند لعل خموشی که تراست
شماره ٦٢٤: در کمین این فلک سخت کمانی که تراست
شماره ٦٢٥: بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست
شماره ٦٢٦: اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست
شماره ٦٢٧: پرده شب بود ایام شبابی که مراست
شماره ٦٢٨: از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
شماره ٦٢٩: کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست
شماره ٦٣٠: در لحد گل نکند شعله داغی که مراست
شماره ٦٣١: قانع از صاف به دردست دماغی که مراست
شماره ٦٣٢: دانه اشک بود توشه راهی که مراست
شماره ٦٣٣: دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست
شماره ٦٣٤: عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست
شماره ٦٣٥: لاله روشنگر چشم و دل سودایی ماست
شماره ٦٣٦: آن که از بال هما افسر دولت می خواست
شماره ٦٣٧: غمگسار دل سودازده من شبهاست
شماره ٦٣٨: زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است
شماره ٦٣٩: صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
شماره ٦٤٠: عشق بیتابی ذرات جهان را سبب است
شماره ٦٤١: پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است
شماره ٦٤٢: میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است
شماره ٦٤٣: شب هجران دلم از ناله حسرت شادست
شماره ٦٤٤: شبنم غنچه بیدار دلان چشم بدست
شماره ٦٤٥: هر که از درد طلب شکوه کند نامردست
شماره ٦٤٦: دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست
شماره ٦٤٧: مستی حسن، هم از ساغر سرشار خودست
شماره ٦٤٨: خواجه بیتاب در اظهار زر و مال خودست
شماره ٦٤٩: تا ترا چون دگران دیدن ظاهر کارست
شماره ٦٥٠: ترک عادت همه گر زهر بود دشوارست
شماره ٦٥١: دوری راه طلب بر دل کاهل بارست
شماره ٦٥٢: نغمه را در دل عشاق اثر بسیارست
شماره ٦٥٣: نیست آرام در آن دل که هوس بسیارست
شماره ٦٥٤: از شکر چاشنی ناله نی بیشترست
شماره ٦٥٥: خط شبرنگ کز او حسن بتان از خطرست
شماره ٦٥٦: در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست
شماره ٦٥٧: لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست
شماره ٦٥٨: سنگ در دیده ارباب بصیرت گهرست
شماره ٦٥٩: راز من نقل مجالس ز صفای گهرست
شماره ٦٦٠: در ره عشق، قضا کور و قدر بیخبرست
شماره ٦٦١: هر که مست است درین میکده هشیارترست
شماره ٦٦٢: لب لعلت ز می ناب رباینده ترست
شماره ٦٦٣: به تماشای تو از هر مژه راه دگرست
شماره ٦٦٤: شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
شماره ٦٦٥: عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
شماره ٦٦٦: سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست
شماره ٦٦٧: ساحل بحر پر آشوب فنا شمشیرست
شماره ٦٦٨: معنی از لفظ سبکروح فلک پروازست
شماره ٦٦٩: زاده بد گهر از پاک گهر ممتازست
شماره ٦٧٠: می گلرنگ من آن روی چو گلنار بس است
شماره ٦٧١: عمر بگذشت و هوس در دل ما نیمرس است
شماره ٦٧٢: خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است
شماره ٦٧٣: ای که قصدت ز سفر یار صداقت کیش است
شماره ٦٧٤: نوبهار خط آن غنچه دهن در پیش است
شماره ٦٧٥: از دل خونشده ام چهره جانان داغ است
شماره ٦٧٦: هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است
شماره ٦٧٧: ناله سوخته جانان به اثر نزدیک است
شماره ٦٧٨: عشق را از دل سودازده ما ننگ است
شماره ٦٧٩: در بهاران سر مرغی که به زیر بال است
شماره ٦٨٠: سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است
شماره ٦٨١: آنچنان بلبل من واله و حیران گل است
شماره ٦٨٢: پشت دست تو به از آینه روی گل است
شماره ٦٨٣: دل ز خال لب منظور گرفتن ستم است
شماره ٦٨٤: بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
شماره ٦٨٥: برق خاشاک گنه، روزه تابستان است
شماره ٦٨٦: زنگ آیینه من صحبت بیدردان است
شماره ٦٨٧: گرد مشکل ما خونی صد دندان است
شماره ٦٨٨: از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است
شماره ٦٨٩: خط نارسته که در لعل لب جانان است
شماره ٦٩٠: گر چه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است
شماره ٦٩١: کوثر زنده دلی چشم تر مردان است
شماره ٦٩٢: دل پر داغ گلستان سحرخیزان است
شماره ٦٩٣: خلوت فکر، پریخانه خاموشان است
شماره ٦٩٤: نمک عشق در آب و گل درویشان است
شماره ٦٩٥: صدف بحر بقا سینه درویشان است
شماره ٦٩٦: لب خاموش نمودار دل پر سخن است
شماره ٦٩٧: کلک من شعله برجسته این نه لگن است
شماره ٦٩٨: شور شیرین سخنان در به هم آمیختن است
شماره ٦٩٩: گریه ابر بهار از دل پر درد من است
شماره ٧٠٠: این چه لطف است که با یار وفادار من است
شماره ٧٠١: عشق سرمایه تسکین دل زار من است
شماره ٧٠٢: سیل درمانده کوتاهی دیوار من است
شماره ٧٠٣: مانع مستی غفلت دل هشیار من است
شماره ٧٠٤: موج سنبل ز پریشانی پرواز من است
شماره ٧٠٥: شور دریای سخن از دل پر جوش من است
شماره ٧٠٦: نفس سوخته شمع سر بالین من است
شماره ٧٠٧: دخل و تحسین بجا باعث احیای من است
شماره ٧٠٨: تا جنون انجمن افروز دل خونین است
شماره ٧٠٩: عقل نخلی است خزان دیده که ماتم با اوست
شماره ٧١٠: چشم بیدار چراغی است که در منزل اوست
شماره ٧١١: چشم پر خون، صدف گوهر یکدانه اوست
شماره ٧١٢: شوق را شهپر توفیق سبکباری توست
شماره ٧١٣: هر که دارد نظری واله زیبایی توست
شماره ٧١٤: در کف هر که بود ساغر می، خاتم ازوست
شماره ٧١٥: هر که از حمد تو خاموش نگردد دم ازوست
شماره ٧١٦: بند و زندان گرامی گهران از جاه است
شماره ٧١٧: هر قدم سست کی از وادی ما آگاه است؟
شماره ٧١٨: عمر سرگرمی ارباب هوس کوتاه است
شماره ٧١٩: نه همین مشک مرا خون جگر ساخته است
شماره ٧٢٠: که به سیب ذقنش چشم هوس دوخته است؟
شماره ٧٢١: خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟
شماره ٧٢٢: آن که در جام خضر آب بقا ریخته است
شماره ٧٢٣: هر طرف روی نهی باده جان ریخته است
شماره ٧٢٤: همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است
شماره ٧٢٥: رگ جانها به دم تیغ عدم پیوسته است
شماره ٧٢٦: خط سبزی که به گرد لب جانان گشته است
شماره ٧٢٧: غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است
شماره ٧٢٨: هر که از قافله کعبه جدا افتاده است
شماره ٧٢٩: خال زیر لب آن ماه لقا افتاده است
شماره ٧٣٠: آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است
شماره ٧٣١: هر که را می نگرم سوخته جان افتاده است
شماره ٧٣٢: از شکر خنده ات آتش به جهان افتاده است
شماره ٧٣٣: این نه غنچه است که گلزار به بار آورده است
شماره ٧٣٤: تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده است
شماره ٧٣٥: آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است
شماره ٧٣٦: بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است
شماره ٧٣٧: موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است
شماره ٧٣٨: دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است
شماره ٧٣٩: دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است
شماره ٧٤٠: خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است
شماره ٧٤١: نه همین دل ز لب لعل تو پر شور شده است
شماره ٧٤٢: روح را جسم گران مانع شبگیر شده است
شماره ٧٤٣: از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است
شماره ٧٤٤: آخر حسن تو از خط به از آغاز شده است
شماره ٧٤٥: دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است
شماره ٧٤٦: دلم از کثرت پیکان تو آهن شده است
شماره ٧٤٧: صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است
شماره ٧٤٨: نه ز خط حلقه بر اطراف رخت بسته شده است
شماره ٧٤٩: از تب رشک تو خورشید هلالی شده است
شماره ٧٥٠: از دل خم می گلرنگ به جام آمده است
شماره ٧٥١: خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است
شماره ٧٥٢: خارخاری که ز رفتار تو در دل مانده است
شماره ٧٥٣: حاصل دولت دنیا همه غفلت بوده است
شماره ٧٥٤: خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است
شماره ٧٥٥: فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است
شماره ٧٥٦: سخن عشق کسی کز لب ما نشنیده است
شماره ٧٥٧: گل اگر پرده نشین است چه جای گله است؟
شماره ٧٥٨: مستی چشم تو در مرتبه هشیاری است
شماره ٧٥٩: دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است
شماره ٧٦٠: نفس باد بهاران چمن آرای خوشی است
شماره ٧٦١: هر طرف می نگری آینه سیمای خوشی است
شماره ٧٦٢: عالم امنی اگر هست همین بیهوشی است
شماره ٧٦٣: ترجمان دل صاحب نظران خاموشی است
شماره ٧٦٤: مایه پرورش عالم اسباب یکی است
شماره ٧٦٥: شهد در خانه پر روزن زنبور یکی است
شماره ٧٦٦: نغمه ها گر چه مخالف بود، آواز یکی است
شماره ٧٦٧: لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است
شماره ٧٦٨: در غم و شادی ایام مرا حال یکی است
شماره ٧٦٩: پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است
شماره ٧٧٠: رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی است
شماره ٧٧١: از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است
شماره ٧٧٢: دست در دامن اندیشه زدن نادانی است
شماره ٧٧٣: عقل سدی است درین راه که برداشتنی است
شماره ٧٧٤: صبح میخانه نشینان کف دریای می است
شماره ٧٧٥: سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است
شماره ٧٧٦: ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است
شماره ٧٧٧: نقش روی تو در آیینه جان صورت بست
شماره ٧٧٨: ما نه آنیم که ما را به زبان باید جست
شماره ٧٧٩: غوطه در خون زند آن چشم که دیدن دانست
شماره ٧٨٠: پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست
شماره ٧٨١: عشق را با دل صد پاره من کاری هست
شماره ٧٨٢: می حرام است در آن بزم که هشیاری هست
شماره ٧٨٣: خلوت آینه را طوطی غمازی هست
شماره ٧٨٤: به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست
شماره ٧٨٥: چمن سبز فلک را چمن آرایی هست
شماره ٧٨٦: تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
شماره ٧٨٧: محو دیدارم و دیدار نمی دانم چیست
شماره ٧٨٨: بند در بند قبا بافتن مژگان چیست؟
شماره ٧٨٩: جگر لاله سیه مست ز میخانه کیست
شماره ٧٩٠: نقطه اشک سراسیمه و شیدایی کیست؟
شماره ٧٩١: خاک در کاسه آن سر که در او سودا نیست
شماره ٧٩٢: حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست
شماره ٧٩٣: آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست
شماره ٧٩٤: خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست
شماره ٧٩٥: آه من مد رسایی است که پایانش نیست
شماره ٧٩٦: کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست
شماره ٧٩٧: شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست
شماره ٧٩٨: در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست
شماره ٧٩٩: من که در سر هوس طره دستارم نیست
شماره ٨٠٠: بر دل نرم گران ناز خریدارم نیست
درباره نوسخن