قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
            پای رفتار شکستند و عنانم دادند
         
        
            آب را در جگر سنگ حصاری کردند
            جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند
         
        
            ظاهر و باطن من آینه یکدگرند
            سینه ای صافتر از آب روانم دادند
         
        
            چشم پوشیده تماشای رخش می کردم
            به چه تقصیر دو چشم نگرانم دادند؟
         
        
            خامه ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است
            من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند
         
        
            سالها در پی بی نام و نشانان رفتم
            تا به سر منزل مقصود نشانم دادند
         
        
            لب پرخنده گرفتند گر از من صائب
            به تلافی مژه اشک فشانم دادند