مرا دل از قد خم زنگ ناک می گردد
            ز صیقل آینه هرچند پاک می گردد
         
        
            بود ز جانوران پاک هرچه زنده بود
            بغیر نفس که چون مرد، پاک می گردد
         
        
            بغل گشاده بهشت آیدش به استقبال
            ز درد فقر دل هرکه چاک می گردد
         
        
            ز خلق خوش چه عجب گر ملک شود آدم؟
            که خون ز مشک شدن نیز پاک می گردد
         
        
            برآورد ز گریبان چرخ سر صائب
            سری که در قدم عشق تو خاک می گردد