اگر ز چهره داغم نقاب بردارند
            جهانیان نظر از آفتاب بردارند
         
        
            چنان مکن که به حال خودت گذارد عشق
            نه دوستی است که دست از کباب بردارند
         
        
            ز چشم شور تماشاییان مشو غافل
            که رنگ نشأه ز روی شراب بردارند
         
        
            ز شرم وصل شدم آب دوستان چه شدند
            که نخل موم من از آفتاب بردارند
         
        
            اگر به مجلس روحانیان رسی صائب
            بگو که قسمت ما را شراب بردارند