اگر چه چهره بود بی نقاب روشنتر
            شود عذار بتان از حجاب روشنتر
         
        
            ز لفظ، معنی نازک برهنه تر گردد
            رخ لطیف تو شد از نقاب روشنتر
         
        
            بجز عرق که کند گل زروی یار، که دید
            ستاره ای که بود ز آفتاب روشنتر؟
         
        
            صفای روی تو از خط سبز افزون شد
            که در بهار بود ماهتاب روشنتر
         
        
            سیاه گشت ز پیری روان روشن من
            اگر چه فصل خزان است آب روشنتر
         
        
            ز گریه گفتم گردد دلم خنک، غافل
            که گردد آتش از اشک کباب روشنتر
         
        
            شود فزون ز نگین خانه آب و رنگ گهر
            که در پیاله نماید شراب روشنتر