سرمایه جنون ز نسیم بهار گیر
            داغت اگر کمی کند از لاله زار گیر
         
        
            داغی که نیست سکه ناسور بر رخش
            بی اعتبارتر ز زر کم عیار گیر
         
        
            باد مراد رفت به طوفان نیستی
            ای کشتی شکسته ز دریاکنار گیر
         
        
            دیدی چگونه زد به زمین آفتاب را
            از گردش زمانه دون اعتبار گیر
         
        
            ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق
            هم رقص نیستی شو و دست شرارگیر