اگر چه خاک کند کشته از نظر پنهان
            ز کشتگان تو شد خاک سر به سر پنهان
         
        
            ز لفظ، معنی نازک برهنه تر گردد
            کجا به زلف شود موی آن کمر پنهان؟
         
        
            همیشه محو پریخانه سلیمان است
            سری که شد ز خیال تو زیر پر پنهان
         
        
            چنان که چشمه ز سنبل نهان شود، شده است
            ز خوابهای پریشان مرا نظر پنهان
         
        
            چو در نقاب رود حسن، ناامید مباش
            که در شکوفه بود میوه های تر پنهان
         
        
            مرا ز دیدن پنهان یار ظاهر شد
            که کرده در دل او ناله ام اثر پنهان
         
        
            گسستن است چو آخر مآل پیوستن
            چه سود ازین که شود رشته در گهر پنهان؟
         
        
            ز خانه چون مه شبگرد من برون آید
            ز هاله ماه شود در ته سپر پنهان
         
        
            مرا به قاصد و پیغام و نامه حاجت نیست
            که از دلش به دلم می رسد خبر پنهان
         
        
            ز خنده کردن رسوای غنچه شد معلوم
            که زیر پوست نماند نشاط زر پنهان
         
        
            اگر رسم به زمین بوس بیخودی چه عجب
            که عمرهاست ز خود می کنم سفر پنهان
         
        
            ز حرص، بال و پر جستجو برون آرد
            اگر چه مور شود در دل شکر پنهان
         
        
            ز چرب نرمی گردون فریب لطف مخور
            که هست در دل این موم نیشتر پنهان
         
        
            ز بوی سوختگی در میان بازارم
            اگر شوم به دل سنگ چون شرر پنهان
         
        
            ز چشم شور شود تلخ زندگی صائب
            صدف ز بحر ازان می کند گهر پنهان