ز ماه رنگ نبازد کتان بیرنگی
            شکستگی نبود در جهان بیرنگی
         
        
            غبار تفرقه ای نیست همچو شیر و شکر
            میان آتش و آب جهان بیرنگی
         
        
            فریب رنگ چو طفلان ربوده است ترا
            گلی نچیده ای از بوستان بیرنگی
         
        
            ز انقلاب خزان و بهار آزادیم
            رسیده ایم به دارالامان بیرنگی
         
        
            گرفته است ترا رنگ همچو خون دامن
            چسان رسی ز پی کاروان بیرنگی؟
         
        
            دلت خوش است به میهای لاله رنگ جهان
            نخورده ای می صاف جهان بیرنگی
         
        
            به روی آینه سیماب را قراری نیست
            ستاره سوز بود آسمان بیرنگی
         
        
            ز چشم بحر صدف را نهان کند صائب
            فروغ گوهر روشن روان بیرنگی