" rel="stylesheet"/> "> ">

ترغیب بخواندن لسان الغیب

همچو بوذر راست گویم حق گو است
راستگوئی همچو من اینجاکجاست
در لسان خود را عیان کردم بتو
تا بجویی تو مرا زین گفتگو
ما برفتیم و لسان بگذاشتیم
در زمین غیب تخمی کاشتیم
ما برفتیم و لسان اینجا بماند
مرد غیبش خواهد اینجا گاه خواند
یادگار ماست در عالم لسان
گر تو مردی این معانی را بدان
روبخوان گفتار ما در صبح و شام
تا شود کار تو در دنیا تمام
رو لسان ما بجان پیوند ساز
تا شود کشف همه اسرار راز
از لسان بینا شوی چون سالکان
درمکان واقف شوی از لامکان
در لسان اسرار یزدان گفته ام
بر دل اهل دلان پیوسته ام
گفته ام ترک جهان در وی بسی
خوش بود گر واقفش گردد کسی
گفته ام بهر کسی کاو راهدان است
پیش دانا آنچه میگویم عیان است
کیست دانا آنکه از دنیا گذشت
همچو من در کلبه احزان نشست
کیست دانا آنکه اینجا دوست شد
مغزجان گشت و برون از پوست شد
کیست دانا مرتضی اینجا بدان
در لسان الغیب او گشته عیان
مثل او دانا نیابی گوش کن
جام کوثر زوبگیر و نوش کن
مصطفی را او بدانائی نواخت
دشمن نادان چو یخ اینجا گداخت
حضرت حق بر کلامش برستود
هرکه این معنی نداند شد جهود
کمتر از سگ دشمن انحضرت است
دوستانش را لوای نصرت است
روز دانائی او غافل مشو
کوست اهل عید را چون ماه نو
تو ز دانا غافلی چون ابلهان
کور در چشمی و لالی در زبان