شهر شاپورم تولد گاه بود
در حرمگاه رضایم راه بود
مرقد اثنا عشر رفتم بچشم
دشمنانرا کنده ام از پوست پشم
در حرم چند سال گشتم معتکف
تا یقینم گشت سر من عرف
غوطه اندر آب زمزم کرده ام
راه قدس دوست را پیموده ام
بحر و بر همچون مدینه منزلم
عرشیان خوانند اینجا را حاکمم
مشرق و مغرب مقام من بود
ظاهر و باطن عیان من بود
عاقبت کردم به نیشابور جا
اوفتاد از من بعالم این صدا
چون رسی در شهر نیشابور تو
بوی فقری بشنوی از خاک او