" rel="stylesheet"/> "> ">

وصف دانایان رموز الهی

هرکه او دانسته سر خویش را
او نخواهد دید اینجا گه فنا
هرکه دانستست سردل که چیست
او بتحقیق و یقین اینجا ولی است
هرکه او دانا شود برسر دوست
روی او در صورت و معنی نکوست
هرکه دانا نیست اینجا مرده است
همچو زبلی برتراب افسرده است
هرکه دانا گشت بر اسرار غیب
همچو موسی گشت واقف از شعیب
هرکه دانا شد بر اسرار وجود
قدسیانش میکنند اینجا سجود
هرکه دانا گشت مثل آدم است
در حریم بارگاهش محرم است
این جهان را حال از اهل دل است
هرکه این حالت ندارد جاهل است
کاملان را در جهان نشناختی
مهره قلبی بطاس انداختی
همچو نردی برسر تخته روی
اندر این بازیچه کی ماتی شوی
خویش را در باختیای ناپسند
در چنین زندان بمانی زیر بند
خویش را اینجا به غل انداختی
زآنکه این نردی چنین کج باختی
خویش رادر این جهان کردی زبون
چون سر بی تن شدی در زیر خون
خویش را رسوای عالم کرده
هستیت درآش ماتم داده