ماتم دنیا تو داری بهر مال
کی رسد مال تو اینجا گه بسال
نوحه و زاری و ماتم ای پسر
داری اندر این جهان از بهر زر
خورد مالت را بماتم نوحه گر
برد رخت و مالت این داده ثمر
مال بگذاری چو بیرون میروی
با دل غمناک پرخون میروی
مال دردو آتش دوزخ بود
در بلای ماتمش آوخ بود
مال تو ماریست از زخمش حذر
صرف کن اورا و جان خود بخر
مال زنهاری نداری جمع تو
میخورد آنرا بنور شمع تو
تو نمی یابی ز مال خود ثمر
من ترا دادم از این معنی خبر
گرترا مالی بدست افتد تمام
کن نثار اهل معنی والسلام
در عمارات دل و هم آب و گل
کن تمامش از میان آب و گل
بذل کن اورا که تا گردی خلاص
ورنه میمیری بتر از عمروعاص
بذل کن او را که به از بذل نیست
هرکه او را داشت محکم اهل نیست
بهتر از بذل و کرم چیزی مدان
کرده ام در دهر اورا امتحان
چون ترا خوان کرم افتاد بدست
کن ز جور مردمان کوتاه دست
زینهار از جور گردون دور باش
خاطرم اما مکن اینجا خراش
دست از ظلم جهان کوتاه کن
در حقیقت خدمت الله کن
دست از ظلم فقیر اینجا بدار
تا شوی در سوی عقبی رستگار
دست خود کوتاه داری از بدی
گر همیخواهی نشان سرمدی
دل زآزار کسان بردار تو
ورنه رفتی در جهان بردار تو
اندر اینجا محرم راز منی
روز غمها شادی و ناز منی