در ریاضت باش تا گردی تو پاک
بهره گیرد در اینجا از تو خاک
در ریاضت باش تا مردی شوی
در حقیقت مرهم دردی شوی
در ریاضت کرده ام خود را حزین
همچو من مردی نیابی بعد از این
در ریاضت خویش را بگداختم
خانه را از غیر او پرداختم
در ریاضت آفتاب قدرتم
در شریعت داده احمد نصرتم
یاد کن ما را بصبح و شام تو
از دعائی ده مرا انعام تو
زانکه استادم ترا در راه دین
از منت حاصل شود سر یقین
یاد کن ما را که با یاد توایم
در لسان الغیب استاد توایم
در حقیقت بوده ام شاگرد یار
او مرا داده است استادی کار
اوستادم کیست شاه اولیا
مدح او گفته خدا در انما
مرتضی استاد علم اولینست
چونکه استادش نبی المرسلین است
راهبر در راه معنی او بدم
در خم چوگان او چون گو بدم
گوی معنی برده ام در این جهان
از جمیع عاشقان و عارفان
مرد معنی سخن اینجا منم
از یقین سرجان دم میزند
همدمی می خواهم اینجا همچو خود
پاک و طیب بر مثال آب رود
مرد میخواهم که همراهم بود
در یقین دوست دلخواهم بود
در شناسائی بکوش اینجایگاه
ورنه میری چون خری در پایگاه
شاهراهی ساختم اندر لسان
تابری ره اندر و چون سالکان
از لسان من شنو راز نهفت
لیک اینجا گه مگو کاین را که گفت
بشنو این اسرار و دم درکش چو من
ورنه میدوزی برای خود کفن
تو چرا در صورت تن مانده
وین قلم در لوح هستی رانده
دمبدم از عالم صورت روی
با غم و درد و بصد حسرت روی
حسرت دنیا ترا کرده زبون
برکفن بنوشته است خطی بخون
آخرت برباد دادی دین ز دست
غالبا از خمر دنیائی تو مست
آخرت خواهی ز دنیا دست شو
همره موسی بکوه طور رو
آخرت اندر نظر باشد مرا
و ازحقیقت هم خبر باشد مرا
آخرت بر باد دادی وای تو
در تک دوزخ بود مأوای تو
اینجهان بفروش و آن دنیا بخر
تا نباشی همره اهل سقر
همچو من این خرمن دنیا بسوز
از سیاهی بگذر و بین روی روز
این جهان بر باد ده همچون کلیم
تا شوی همصحبت اهل نعیم
این جهان بر باد باشد درنگر
رفته انداز او همه خلقان بدر