خویش را گم کن ولی ره سوی اوست
کاین چنین گم کرده ره برده بدوست
خویش را گم کن اگر مرد منی
زانکه گمگشته بیابد همدمی
خویش را گم کن بنزد یار شو
واز چنین خواب گران بیدار شو
خویش گم کردی همی یابی ورا
میکنم گمگشته را صد مرحبا
هرکه در راه خدا گم گشته است
در حقیقت چون مسیحا زنده است
هرکه در راه خدا نبود بگم
همچو خر باشد بزیر پار دم
هرکه در راه خدا مردانه است
با من اندر سوی این میخانه است
هرکه در راه خدا باشد درست
گلبن معنی ز باغ او برست
هرکه در راه خدا بنهاده سر
بر سرخاکش در این دنیا گذر
هرکه در راه خدا روزی رود
چون خور اینجا عالم افروزی شود
هرکه در راه خدا پیوسته سیر
باشد او را عاقبت اینجا بخیر
هرکه در راه خدا درمانده است
پیش ما میدان که کمتر از سگ است
هرکه بشناسد در اینجا حق یقین
میکنم او را هزاران آفرین
هرکه بشناسد در اینجا حال ما
با ملایک جمع گردد در سما
هرکه بشناسد مرا همچون فرید
او بدید عین خود عطار دید
ای عزیز اینجا مرا بشناس تو
زانکه میدارم در اینجا پاس تو
ای عزیز من مرو دنبال غول
کن حذر از آن لعین بوالفضول
از کس ناپاک کن اینجا حذر
تا شوی چون پاک منظور نظر
از همه آلودگی شو پاک تو
در چنین حالت مشو غمناک تو
هرکه در آلودگی دارد قدم
عمر او گردد در اینجا گاه کم
دست شو ز آلودگی این جهان
تا شوی تو پاک از کفر ای جوان
دست شو ز آلودگی ای مرد پاک
تا بیابی اطلاع از سر خاک
هرکه از سر تراب آگاه شد
بوترابی گشت وان دل شاه شد
هرکه او واقف شود ز اسرار ما
کی کند در اینجهان انکار ما
زانکه من غرق فنای حیرتم
شاهباز آشیان قدرتم
گرتو مردی در فنا میباش تو
نوش کن از کاسه ام این آش تو
در فنا مردان ز سر برخاستند
ملک معنی را ز سر آراستند
در فنا جام محبت خورده اند
پی به ایمان نبوت برده اند
ملک دنیا را ندیده پا بجا
رو نهاده در مقام کبریا
هرکه از دار فنا خود را کزید
در بقا آواز یا من هو شنید
ای پسر در ملک دنیا باش فرد
بر دل دانانه اینجا گاه درد
تا شود واقف ز درد عاشقان
بگذر از کاهلی این جهان