" rel="stylesheet"/> "> ">

در اینکه باید از صاحبدلان همت خواست

هرکه او پیش دانا کرده جا
او خبردار است از سر سما
خیزو از دانا دلان همت طلب
تا نمانی همچو جاهل زیر تب
همت اهل دلان جانت دهد
در طریق شرع ایمانت دهد
دست زن در دامن اهل دلی
تا از آن محصول یابی حاصلی
چند گردی گرد نادان ای پسر
هستی از دانا دلان بس بیخبر
چند گردی گرد دنیا بهر زرق
ناله و فریاد کرده همچو برق
حاصل دنیا ندارد بهره
کور مسخی را نباشد دیده
دیده معنی گشا دلدار بین
اندرین بستان گل بیخار چین
چند گردی در جهان بهر دو نان
این ترا باشد بسی اینجا زیان
در قناعت نیم نان کافی بود
هرکه را اینجا دلی صافی بود
اهل ترکم دعوی کل میکنم
دم ز لای نیستی اینجا زنم
حب این دنیا مرا در دل نماند
چونکه دلدارم به پیش خود بخواند
دست یار خویش گیر و جان بده
یا بدرویشی در اینجانان بده
ترک حالم کن برو با دوست باش
اشگ را در راه یار خویش باش
هرکه در عالم خودی خود بدید
ترک عالم کرد وبا جانان رسید
هرکه خود را از جهان زنده رهاند
تا ابد او زنده جاوید ماند
اندرین زندان چرائی بند تو
با چنین کس میکنی پیوند تو
تو بمعنی و بصورت خسروی
چند گرد جیفه دنیا روی
غافل از مردی نباشی ای جوان
گر همیخواهی که باشی جاودان
هرکه از مردان ندارد او خبر
زود میرد چونسگان او دربدر
تو بدست کلب حرص افتاده
غافل از ساقی و رزق و باده
باده چون مردان خور و شو مست دوست
زانکه این معنی به پیش مانکوست
ما درین مستی ز خود گم گشته ایم
پی بکوی هوشیاران برده ایم
غافل از مستی و از هشیار هم
زآن فتادی در تک زنار هم
از غم دنیا چنان رنجور تو
که نه بشناسی خور از دیجور تو
این غم دنیا ترا خواهد بسوخت
جامه از حسرتت خواهد بدوخت
در غم دنیا بخود درمانده
واز چنین درماندگی شرمنده