از چنین رسوائیی پرهیز کن
ذکر جانان را بشب انگیز کن
شب بود محرم برای راز تو
همچو شمع از سوز او بگداز تو
سوزش اهل دلان در شب بود
جاهلان را روز روشن شب بود
روز و شب نادان به تب افتاده است
آه واویلا به تن بنهاده است
جاهلان از بهر دنیا جان دهند
بهر جیفه اندر و جان می کنند
جاهلان درمانده نفس خودند
در پی شیطان دنیا میروند
تو ز اقلیم تن خود غافلی
زینسبب گویندت اینجا جاهلی
من ز هفت اقلیم دارم آگهی
بر در او رفتم اینجا گه رهی