کند تقریر اهل این معانی
بجز این قوت و این زندگانی
دگرگون قوت و دیگر حیاتی
که دارد هر وجودی زان ثباتی
حیات قوتی از روی معنی
مدد باشد ورا از روی معنی
گرآن قوت دمی پژمرده گردد
حیات آن وجود افسرده گردد
درین عالم که خواهد گشت فانی
سه قوت آمد اصل زندگانی
سیم ربانی آن کو شد حقیقت
بدان زنده شوند اهل طریقت
حیات بیشتر اهل زمانه
بدنیا باشد ای یار یگانه
بجان و دل شوند جوینده او
تو پنداری که هستند بنده او
هرآن یک را که شد دنیا ز دستش
تو گوئی پا و سر در هم شکستن
بود از معنی و صورت چو مرده
تمامت خون او گردد فسرده
بود این قوت نفسانی ای جان
که میدارد ترا پیوسته حیران
حیات و قوت بعضی از اصحاب
بود از ذکرو طاعت نیک دریاب
اگر یک ورد از ایشان فوت گردد
همان صورت برایشان موت گردد
ز خوف دوزخ و ترس جهنم
جگر پرتاب دارد دیده پر نم
همیشه با غم و اندوه باشد
یکایک خالی از اندوه باشد
نعیم خویش را جوینده دایم
درین اندیشه می باشند قایم
شود ظاهر ازیشان در مقامات
سخنها در فراسات و کرامات
اگر چه از دل و جان بنده باشند
ببوی عیش عقل زنده باشند
بود روحانی این قوت در ایشان
نباشند هرگز از چیزی پریشان
حیات و قوت اهل طریقت
که آگاهند یکسر از حقیقت
بود دایم همیشه از محبت
نه دوزخ یادشان آید نه جنت
ز امید بهشت و خوف آتش
شوند یکباره از اندیشه ها خوش
بترک جمله نسبتها بگویند
کرامات و فراست را نجویند
نخواهند از کسی ملکی و مالی
ندارند انتظار کشف حالی
زیادت آنکه ایشان گوش دارند
مراد خویش در آغوش دارند
ببوی وصل جانان زنده باشند
محبت را بجان جوینده باشند
بود ربانی این قوت یکی دان
تو آن قوت حیاتی را متین خوان
بدان قوت هر آن کو زندگی یافت
فنا یکباره از وی زوی برتافت
ببازی برنیاید این چنین کار
ریاضتها کشیدن باید ای یار
بسی تکلیفها بروی نهادن
عنان خود بدست پیر دادن